- پرده بستن
- پرده بستن در... کوک کردن ساز (آلت موسیقی) در پرده خاص: (سرو ساقی و ماه رود نواز پرده بربسته درره شهناز) (فرخی) نصب کردن پرده. یا پرده بستن در
معنی پرده بستن - جستجوی لغت در جدول جو
- پرده بستن
- Shutter
- پرده بستن
- закрывать ставни
- پرده بستن
- Rolladen schließen
- پرده بستن
- закривати жалюзі
- پرده بستن
- zamykać żaluzje
- پرده بستن
- fechar as persianas
- پرده بستن
- chiudere le persiane
- پرده بستن
- cerrar con persianas
- پرده بستن
- fermer les volets
- پرده بستن
- de luiken sluiten
- پرده بستن
- ปิดมู่ลี่
- پرده بستن
- menurunkan gorden
- پرده بستن
- पर्दा गिराना
- پرده بستن
- לסגור תריסים
- پرده بستن
- シャッターを閉める
- پرده بستن
- 셔터를 내리다
- پرده بستن
- panjurları kapatmak
- پرده بستن
- kufunga mapazia
- پرده بستن
- পর্দা নামানো
- پرده بستن
- پردہ ڈالنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
حلقه زدن، دایره وار ایستادن مردم یا لشکریان، برای مثال از سواران پره بسته به دشت / رمۀ گور سوی شاه گذشت (نظامی۴ - ۵۹۴)
کلفت شدن قسمتی از پوست کف دست یا پا از زیادی کارسسس
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
جای جای بند بستن در جویهای شیب دار
مانع رفتن شدن
گره در چیزی انداختن
کنایه از پیچیده ساختن
کنایه از پیچیده ساختن
ایجاد گره کردن، پیچیده کردن معقد ساختن، محکم کردن استوار کردن: برزم اندر آید (رستم) بپوشد زره یکی جوشن از بر ببندد گره
سد طریق کردن، راه بستن